‏نمایش پست‌ها با برچسب شعر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب شعر. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

عجب صبري خدا دارد !

عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را با همه زيبايي و زشتي
بروي يكدگر ويرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را اموش آندم
بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين
زمين و آسمان را
واژگون ، مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده
پارع پاره در كف زاهد نمايان
سبحه صد دانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو
آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان
سراپاي وجود بي وفا معشوق را
پروانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را
وارونه بي صبرانه مي كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم مشوش عارف و عامي زبرق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش
بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري
در اين دنياي پر افسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ، تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !

معینی کرمانشاهی
نقل از : وبلاگ تقريرات 

عجب صبري خدا دارد !

عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را با همه زيبايي و زشتي
بروي يكدگر ويرانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
 
اگر من جاي او بودم
كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را اموش آندم
بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين
زمين و آسمان را
واژگون ، مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده
پارع پاره در كف زاهد نمايان
سبحه صد دانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو
آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان
سراپاي وجود بي وفا معشوق را
پروانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را
وارونه بي صبرانه مي كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم مشوش عارف و عامي زبرق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش
بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري
در اين دنياي پر افسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ، تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !

معینی کرمانشاهی
نقل از : وبلاگ تقريرات 

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

شعري از حافظ "رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند"


رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

 
شعري ازحافظ

روزگار غریبی‌ست نازنین


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی‌ست نازنین
روزگار غریبی‌ست نازنین

و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

روزگار غریبی‌ست نازنین
روزگار غریبی ست نازنین

و در این بن‌بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت‌وار سرود و شعر فروزان می‌دارند
به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی‌ست

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد.


 شعري از : احمد شاملو

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

سر کاری...

دوای درد بیکاری، گذاشتن بر سر کاریست          دلیل این همه وعده،  یقیناً که سر کاریست
زقیل و قال عالمیان، هرآنچه بودی و دیدی         همه را مال خود کردند،ازین سختتر کدام کاریست؟
به یک انگشت اشاره، چنان اشارت بنمودند        که این اعجوبه ی دوران،  بیشتر ازدیگران حالیست
به اظهارات گوناگون، هر آنچه وعده بود دادند     توهّم  دیده بودند که، وعده  رمز ماندگاریست
با خنده ها و طنازی، همه مارا جگر سوختند       از آن پس در کنار اشک، زچشمانمان خون جاریست
خدایا صبر ایوبی، به مردم داده ای   چونان          که آن کرمهای خون آشام،که گویی هرکدام ماریست،
سوار بر گرده مردم، هر آنچه خواستند، خوردند     عجب نیست که چنین اکنون، میان سفره ها خالیست
هرآنکه گفت کاین کج بار،به سرمنزل نخواهدرفت    چنان مظلوم نمایی شد، که گویی او سیاهکاریست
زاندیشمند و اهل فکر، برون کردند هر که بود        بلنداندیش ودانشمند،در چشمانشان چون خاریست    
حلقه ی یاران خود را، چنان محدودتر کردند           که فرزند نیز امروزه، از دست آنان فراریست
در آن تاریخ عبرت ساز، که چون آینه میماند          چه بسیار ظالمان بینی، سرانجام کارشان زاریست

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

شعری از سیمین بهبهانی

سیمین بانو، شعری سروده که باید خواند و اندیشید درباره اش، صدبار بخوانیدش و تامل کنید چه گفت.

درود بیکران به سیمین بهبهانی.


------------------------------------------------------------------------
قلم چرخید و فرمان را گرفتند


ورق برگشت و ایران را گرفتند

به تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعات


توجه کرده، کیهان را گرفتند




چپ و مذهب گره خوردند و شیخان


شبانه جای شاهان را گرفتند

همه ازحجره‌ها بیرون خزیدند


به سرعت سقف و ایوان را گرفتند

گرفتند و گرفتن کارشان شد


هرآنچه خواستند آن را گرفتند

به هر انگیزه و با هر بهانه


مسلمان، نامسلمان را گرفتند

به جرم بدحجابی، بد لباسی


زنان را نیز، مردان را گرفتند

سراغ سفره ها، نفتی نیامد


ولیکن در عوض نان راگرفتند

یکی نان خواست بردندش به زندان


از آن بیچاره دندان را گرفتند

یکی آفتابه دزدی گشت افشاء


به دست آفتابه داشت آن را گرفتند

یکی خان بود از حیث چپاول


دوتا مستخدم خان را گرفتند

فلان ملا مخالف داشت بسیار


مخالف‌های ایشان را گرفتند

بده مژده به دزدان خزانه


که شاکی‌های آنان را گرفتند

چو شد در آستان قدس دزدی


گداهای خراسان را گرفتند

به جرم اختلاس شرکت نفت


برادرهای دربان را گرفتند

نمیخواهند چون خر را بگیرند


محبت کرده پالان را گرفتند

غذا را آشپز چون شور میکرد


سر سفره نمکدان را گرفتند

چو آمد سقف مهمانخانه پائین


به حکم شرع مهمان را گرفتند

به قم از روی توضیح‌المسائل


همه اغلاط قرآن را گرفتند

به جرم ارتداد از دین اسلام


دوباره شیخ صنعان را گرفتند

به این گله دوتا گرگ خودی زد


خدائی شد که چوپان را گرفتند

به ما درد و مرض دادند بسیار


دلیلش اینکه درمان راگرفتند

همه این‌ها جهنم، این خلایق


ز مردم دین و ایمان را گرفتند

شير خفته