۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

نامه هاشم خواستار به رئیس قوه قضاییه

هاشم خواستار، معلم و بازنشسته و عضو کانون صنفی فرهنگیان خراسان، با انتشار نامه‌ای خطاب رییس قوه قضائیه و تمام افراد زیر مجموعه این نهاد به با برشمردن حقوق اولیه زندانیان که در زندان رعایت نمی‌شود، دلایل بیماری مداوم آنان را نیز عنوان کرده است.



به گزارش جرس، وی در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: کتک کاری و ضرب وشتم شدید زندانیان که به هر دلیل به وسیله نیروهای گارد ویژه صورت می‌گیرد باعث فشارهای روحی و روانی بر تمام زندانیان و کارمندان زندان و سربازان شده که در ایجاد جامعه ناسالم و تداوم این جامعه ناسالم بسیار موثر است .




گفتنی است هاشم خواستار ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ دستگیر و بعد از یک ماه و نیم با وثیقه‏ ۳۵ میلیون تومانی آزاد شد. وی در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ در پارک ملی مشهد، در حال پیاده روی دستگیر و به زندان وکیل آباد مشهد، منتقل و در دادگاه بدوی به شش سال حبس، محکوم شد. حکم او در دادگاه تجدید نظر به دوسال زندان تعزیری کاهش یافت.




متن کامل نامه هاشم خواستار به شرح زیر است:


هشدار موسوی به دولت در مورد قطعنامه ۱۹۲۹


به گزارش کلمه متن یادداشت میر حسین موسوی به شرح زیر است:
 
سرانجام و متاسفانه قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت صادر شد. قطعنامه و قطعنامه هایی که می توانست با تدبیر وعقلانیت بر کشور ما تحمیل نشود. تاکید بر این واقعیت نمک پاشیدن روی زخم نیست؛ بلکه از آن روست که تجاهل در این زمینه پیامدهای آن را وخیم تر خواهد ساخت. اینکه بگوئیم این قطعنامه چون یک دستمال استفاده شده است مصائب ناشی از سیاستهای پر هیاهو وعوامفریبانه راتخفیف نخواهد داد. البته در این میان، فحش و توهین به کشورهای دیگر ممکن است مصرف داخلی برای عده ای کم اطلاع داشته باشد اما در واقعیت بیرونی جز بدتر کردن اوضاع تاثیری نخواهد داشت. مگر تردید داریم که مسئولان این کشورها همواره منافع خود را  در چهارچوب منافع ملی کشورشان تعریف می کنند و نه متاسفانه مانند برخی از سیاستمداران ما که منافع خود وجناح خود رابه جای منافع ملی جا می زنند. من امیدوارم که ملت ما به پاسخی که وزیرامورخارجه روسیه به یکی از سخنرانی های عوامانه داد دقت کرده باشند. این جوابیه یک واقعیت بدیهی در روابط بین الملل را تکرار می کند و اینکه برای روسیه ( وشما کشورهای دیگر چون آمریکا، چین، ترکیه و برزیل و… را اضافه کنید) مهمترین مساله حفظ منافع ملی روسیه است، اگرچه درک این نکته ساده برای کسانی که اسیر منافع کوتاه مدت خویشند مشکل باشد. برای اینجانب مانند روز روشن است که این قطعنامه بر امنیت و اقتصاد کشور ما اثرخواهد گذاشت. تولید ناخالص را پائین خواهد آورد، بیکاری را بیشتر خواهد کرد، مردم را در تنگنای مشکلات بیشترمعیشتی واجتماعی قرار خواهد داد، فاصله ما را ازکشورهای در حال رشد جهان بویژه کشورهای همسایه رقیب بیشتر خواهد ساخت و آخرین میخ را بر تابوت چشم اندازبیست ساله خواهد کوبید. کدام عقل سلیم است که نداند کشورما امروز پس از صدور قطعنامه آسیب پذیرتر و منزوی تر از گذشته شده است؟


قصه ی ناپلئون بناپارت

وقتی دردوران انقلاب فرانسه دنبال کسی می گشتند که از او به عنوان یک فدایی استفاده کنند، انگشت اشاره سمت افسر فقیری  رفت که در واحد توپخانه خدمت می کرد و به جز ریاضیات و محاسبات آن چیزی نمی دانست و از سیاست بویی نبرده بود .لاجرم یک بیوه ی زیبا را مامور کردند تا در قلب او نفوذ کند و از این رهگذر او را با پرده نشینان سیاست همراه کنند.
ژوزف تاشر دولا پاگری(ژوزفین) که در آن زمان با داشتن دو فرزند از همسرش "الکساندردو بو آرنه"که پسر عمه اش بود جدا شده و تنها زندگی می کرد، در واقع حکم طعمه ی زیبایی را داشت که برای به دام انداختن آن افسر که از اهالی جزیره کرس بود(1) و فرانسه را با لهجه ی مردمان همان جزیره صحبت می کرد در نظر گرفته بودند.





افسر جوان که بعدها دنیا او را با نام" ناپلئون بناپارت" شناخت پیش از این در مارسی با" دوشیزه دزیره کلاری"(*) دختر یک تاجر حریر نامزد بود ؛ اما سودای قدرت وجلوس برسریر سلطنت او را فریفت و الوده ی "ژوزفین" و سیاست شد.
گردانندگان پشت صحنه ی آن روز فرانسه حتی به مخیله شان خطور نمی کرد همین پسرک چکمه پوشی که حتی استطاعت مالی برای خرید لباس ندارد و نامش را به جای ناپلئون" نابولیون" تلفظ می کند روزی آن خواهد شد که روزگارشان را سیاه خواهد نمود.

ناپلئون بناپارت، فرزند یک خانواده ی پر اولاد، که مادرش "مادام لتی سیا " از صبح تا شب به کار دوخت و دوز و بشور وبساب مشغول بود، ناگهان در مدت زمان کوتاهی با عملیات محیرالحقول در کشورگشایی به بتی در فرانسه تبدیل شد که" ژنرال فوشه" نیز از شنیدن نام او لرزه بر اندامش می افتاد و از این جهت شاید ناپلئون خوشبخت ترین قربانی تاریخ باشد که پرده نشینان را قربانی خود کرد.
در کشور ما هم فدایی های زیادی داشتیم که فدای مملکت و مردمش شدند، از همت و باکری گرفته تا زین الدین و حسن باقری که در راه پاسداری از این مرز وبوم جانشان را به همراه شهدای گمنام و بی نام و نشان تقدیم کردند.
اما یک قربانی بزرگ هم داریم که انگار دارد به نوعی پا در راه ناپلئون بناپارت می گذارد، اگرچه اینجا دیگر رئیس پلیسی به نام ژنرال فوشه نیست تا مقهور هنرنمایی ناپلئون وطنی شود ؛ اما در بین حاضران نمونه ی وطنی فوشه بسیارند، همانگونه که ناپلئون ما هم مانند ناپلئون واقعی دلاور نبودونیست.
می ماند سرنوشت ناپلئون واقعی و ناپلئون وطنی؛ ناپلئون واقعی وقتی برای نجات فرانسه خود را تسلیم انگلیسی ها کرد، هیچ گمان نمی کرد  همانهایی که روزی برایش جان فدا می کردند به زودی فراموشش کنند و طبق روایاتی حتی او را آرام آرام با"ارسنیک" در جزیره سنت هلن به قتل برسانند، ناپلئون وطنی یادش باشد که او سیاس تر از بناپارت نیست، اگرچه  در پاره ای اوقات ..........بگذریم؟!
تاریخ؛ اگرچه دیر، اگرچه دور ؛ اما معلم خوبی است برای حاکمان و زمامداران تا بدانند همیشگی نیستند که در فرمایشات مولا نیز داریم:
ای علی(ع) اگر ریاست ماندنی بود به تو نمی رسید
پی نوشت:
1-جزیره کرس(کرت) از مستعمرات فرانسه بود که ناپلئون نیز اهل آنجا بود.
*-دزیره کلاری بعدها "همسر ژان باتیست برنادت" از افسران ناپلئون شد و برنادت به فرزند خواندگی پادشاه سوئد درآمد ، پس از تاجگذاری برنادت به عنوان پادشاه، دزیره به عنوان ملکه ی سوئد شناخته شد.