۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

داستان آموزش و پرورش

 داستان آموزش و پرورش،از ریز تا درشت آنچه در آن گذشته ومی گذرد،برای ما فرهنگیان،داستان آشنا و شنیده شده ای است. شگفت این که،هر از گاهی،و با رفتن و آمدن وزیری،باز- گفته می شود و ما هم ناگزیریم،باز- بشنوییم. روزگاری،درد بزرگ آموزش،تنها این می شود که کتاب های درسی،تفکیک جنسیتی نشده اند :"كتاب‌های درسی باید برای دختران و پسران در مقاطع مختلف تحصیلی مجزا تولید شود. این تغییر با توجه به تفاوت‌های زیاد دختران و پسران در مقاطع مختلف سنی و تحصیلی و توانایی‌های آنها در دوره‌های رشد باید اعمال شود". روشن است که در پس این گفته ی علی احمدی،وزیر پیشین آموزش و پرورش،بی گمان،ساعت ها کار کارشناسی خوابیده است و بنابراین هیچ مویی لای درزش نمی رود! چندی هم،رسانه ها پر می شود از گفته های دیگر کارگزاران آموزش و پرورش در درستی این انگاره ی آموزشی،و ستایش از توانمندی و هوشمندی وزیر محترم،که آنچنان دل بر کار می نهد و دل می سوزاند پنداری،همین روزهاست که کار همه ی نابسامانی های این دستگاه نابسامان،یکسره شود! اما ایشان می رود و آب از آب تکان نمی خورد.

 
 حاجی بابایی،با تغییرات بنیادین در آموزش و پرورش می آید : سند ملی آموزش و پرورش،تغییرات بنیادین،و جایگاه برتر آموزگاران در آموزش. گردایه ای ناسازوار! اما گویا ایشان به این نکته توجهی ندارد. اگر در سند ملی آموزش و پرورش آمده است : " مشاركت مردم،خانوارها و نهادها و سازمان هاي غير دولتي و تشكل هاي مردم نهاد(جامعه مدني)،در سياست گذاري و برنامه ريزي، پشتيباني و هماهنگي،اجرا و نظارت و ارزشيابي در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربيت رسمي و عمومي" و يا " مشاركت معلمان در توليد طرح ها و برنامه هاي تربيتي و اصلاحي،توليد محتوا،تصميم گيري ها در سطح مدرسه،مناطق و كشور از طريق تشكل ها و انجمن هاي علمي و حرفه ای" پس چرا در تهیه ی خود این سند،فرهنگیان و جامعه مدنی آنها نقشی نداشته اند!؟ تازه چگونه می توان در آموزش و پرورش،تغییرات بنیادین نمود،آن هم در یک دوره ی وزارت. آموزش و پرورش،با فرهنگ و اندیشه ی یک حکومت و ملت همبسته است،چگونه دستخوش تغییرات بنیادین می گردد؟ از این رو،تغییرات بنیادین،پس از یک سال و نیم،می شود حذف دوره ی پیش دانشگاهی و تغییر نام آن به سال چهارم دبیرستان. یا فراخوان آموزگارانی،که سال ها در دبیرستان و یا راهنمایی کار کرده اند و اکنون باید به دبستان برگردند. سال گذشته پس از اجرای طرح فراخوان این نیروها،ماجراهای بسیار شگفت و تلخی،از عملکرد پاره ای از این آموزگاران شنیده شد. آموزگاری در پایه دوم دبستان،در هفته ی نخست سال تحصیلی تا صفحه ی 20 کتاب ریاضی را درس داده بود. دیگری که هشت سال در دبیرستان مشاور تحصیلی دانش آموزان بوده است در پایه ی اول دبستان،پس از چند روز،دیکته ای گفته،به دانش آموزان نمره داده بود. بعد در دفتر مدرسه فهمیده بود که ارزشیابی در این پایه توصیفی شده است و از نمره خبری نیست.
 به تازگی هم طرح تعطیلی مدرسه ابتدایی در روزهای پنج شنبه به میان آمده است. در آغاز،از باز بودن مدرسه ها در پنج شنبه ها گفتند و این که قرار است کارهای جانبی پرورشی و تفریحی و علمی انجام گیرد. اما در عمل هیچ کدام از اینها،روی نداد و تنها بچه ها به خانه فرستاده شدند. همین بی برنامگی آغازین طرح و یک باره به میان کشیدنش،نشان از خامی و نیندیشدگی اش داشته و دارد. خانواده ها و فرهنگیان نیز که مانند همیشه بی خبر از انجام چنین دگرگونی هایی بوده و هستند. شاید پاره ای آموزگاران دبستان،از این تعطیلی خشنود شده باشند،روشن است اما،طرحی دوراندیشانه و سنجیده نیست. اگر آموزش و پرورش در برگزاری کلاس درس،ناتوان است،راهکار درستش تعطیلی مدرسه نیست. برای خشنودی آموزگار نیز،نباید چنین ترفندی به کار گرفت. شرایط کار آموزگاررا،باید آن چنان فراهم آورد تا به کار خویش عشق ورزد نه نفرت.
 باری،از گذشته نیز گفته اند :" بی مایه فطیر است". شوربختانه آموزش و پرورش ایران،که با تنگناها و نابسامانی های اندیشگی و اقتصادی بسیار رویرو است،آن چنان شده است که گویی،به هیچ رو،گره از کار فروبسته اش گشوده نمی شود و کسی هم سرسختانه در چنین اندیشه ای نیست. شرایط به گونه ای است که نتیجه ی هر طرحی،خلاف هدف نخست اش در می آید. امروز،که سخن از کم کردن حجم کتاب های درسی و کیفیت بخشی به آنها می رود نیز،می توان پیش بینی نمود که تنها همان برگ های کتاب کم خواهد شد و بر کیفیت کتاب و یا کار آموزشی نخواهد افزود،و آموزش و پرورش می ماند با افت آموزشی،کودکان بازمانده از تحصیل،کلاس های 40 نفره،آموزگار بی انگیزه ی چند پیشه،و باز همان داستان تلخ و دردناک آموزش و پرورش ایران،که باز- گفته و باز- شنیده خواهد شد.
 منبع : برشي از دغدغه هاي يك آموزگار

هیچ نظری موجود نیست: