۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

بیانیه کانون صنفی معلمان ایران،به مناسبت روز معلم ۱۲ اردیبهشت 90

به نام خداوند جان وخرد


بیانیه کانون صنفی معلمان ایران،به مناسبت روز معلم ۱۲ اردیبهشت ۹۰



روزمعلم،دوازدهم اردیبهشت،روز بزرگداشت آگاهی و دانایی را گرامی می داریم؛امیدواریم که این روز، برای همه ی ما،یادآور درس ها و آموزه های بزرگی باشد که از آموزگاران خویش آموخته ایم،آنانی که در نیک اندیشیدن و نیک زیستن،راهنما و یاور ما بوده اند.

امروز از دوازده اردیبهشت ۱۳۴۰ درست نیم قرن می گذرد؛ازآن روزی که فرهنگی فرهیخته،ابوالحسن خانعلی،در میدان بهارستان،با گلوله ی سرگرد شهرستانی به شهادت رسید. خانعلی مانند دیگر فرهنگیان معترض آن روز،در یک گردهمایی آرام و مسالمت آمیزشرکت کرده بود و درخواست و پرسشی صنفی داشت،اما پاسخی آتشین گرفت. همان پاسخی که هجده سال بعد،در همان روز و نزدیک همان میدان،شهید مطهری،اندیشمند اسلامی،از اندیشه وری و پرسش گری هایش گرفت و خاموش گردید. اما این بار نه از کارگزاران حکومتی،بلکه از تاریک اندیشانی که جمود و تعصب،اسلحه به دستشان داد تا به نبرد با اندیشه و اندیشیدن برخیزند و آزادی بیان و قلم را نادیده انگارند. 


همکاران گرامی

هفته ی معلم برای همگی ما فرصتی است که به بررسی و ارزیابی مسائل پیرامون مان بپردازیم،به ویژه آنچه در آموزش و پرورش می گذرد. حضور فعال و آگاهانه در نشست هایی که این روزها برگزار می گردد و بیان کاستی و کمبودهای ریز و درشت آموزشی،بی گمان نشانه ای است از بینش،دانش و هوشیاری صنفی و اجتماعی ما. افت آموزشی،بی انگیزگی آموزگار و دانش آموز،فرسودگی بسیاری از ساختمان های آموزشی – به گفته ی مسئولان،دست کم چهل درصد- فضاهای آموزشی نامناسب و دلگیر،شمار بالای بازماندگان از تحصیل،روزمرگی آموزش و پرورش،رفتار سلیقه ای برخی مدیران،نقش کم رنگ آموزگاران در اداره ی مدرسه ها،بی توجهی به تجربه گران سنگ آموزشی بازنشستگان،مشکلات معیشتی و اقتصادی فرهنگیان،بی ثباتی در مدیریت و ...واقعیت های زندگی ماست و بنابراین،در بازگویی آن،هیچ کس و هیچ نهادی از ما شایسته تر نیست. بگذریم که این گفتن ها و نوشتن ها،می تواند وظیفه و رسالت انسانی و صنفی ما هم باشد.

از این رو،کانون صنفی معلمان ایران نیز،بر خود بایسته می داند که برای یک بار دیگر،به چند مورد از همین مسائل و تنگناهایی بپردازد که با زندگی فرهنگیان سخت گره خورده است؛گو این که پیش از این،بارها از آنها سخن رفته باشد :

۱. پیش از هر چیز توجه شما را به گفته های یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی جلب می کنیم که به تازگی درباره ی قانون مدیریت خدمات کشوری بیان شده است : "سید محمد علی بزرگواری،با استناد به اصل۹ بند ۳ قانون اساسی،ضمن اخطار به رییس دولت،می پرسد که با توجه به اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها و فشارهای ناشی از آن به اقشار مختلف به ویژه کارمندان دستگاه های دولتی،چرا ایشان قانون مدیریت خدمات کشوری را اجرا نمی کند. این قانون به طور کامل در جهت هماهنگ سازی حقوق کارمندان در کشور اجرایی نشده و بسیاری از آیین نامه های اجرایی و مواد مختلف آن نیز هنوز تصویب نشده است." درخور توجه این که در بند ۱۲۵ همین قانون،در پیوند با افزایش حقوق هر ساله ی کارمندان می خوانیم : " ضرايب حقوق مذكور در فصول دهم و سيزدهم به تفكيك هر فصل، متناسب با احكام اين قانون در اولين سال اجرا پانصد ريال تعيين مي‌گردد و در سالهاي بعد حداقل به اندازه نرخ تورم كه هر ساله از سوي بانك مركزي اعلام مي‌گردد، افزايش مي‌يابد."

با این حال،در سال گذشته که نرخ تورم رسمی ۵/ ۱۲ درصد اعلام شد،افزایش حقوق ما تنها ۳ تا ۶ درصد صورت گرفت! یعنی دست کم ۵۰ درصد زیر کمترین میزان افزایشی که می بایست بنا به قانون،انجام می گرفت. به راستی آیا چنین بی اعتنایی و زیرپا گذاشتن آشکار قانون،پرسش برانگیز نیست؟ شگفت این که در واکنش به ستمی این چنین نمایان،از نهادهای مسئول و مربوط نیز،هیچ اعتراضی شنیده نشد! در آموزش و پرورش نیز،هیچ اعتراضی برنخاست مثلآ از سوی وزیر آموزش و پرورش،که روزگاری در مجلس و در دوران نمایندگی،خود را مدافع حقوق فرهنگیان اعلام می نمود.

۲. برخی از کارشناسان و نهادهای اقتصادی،میزان تورم سال ۹۰ را رقم بالایی برآورد کرده اند. برای نمونه صندوق بین المللی پول در آخرین گزارش خود،تورم امسال ایران را ۵/۲۲ درصد پیش بینی کرده است. از سویی،بر پایه ی تجربه ی چند سال اخیر،گویا دولت به افزایش حقوق متناسب تورم باور ندارد. بنابراین باید انتظار داشت هر ساله از قدرت خرید و توان اقتصادی کارمندان دولت از جمله فرهنگیان شاغل و بازنشسته کاسته شود. روشن است که هرچه این افزایش تورم بیشترباشد،فقر اقتصادی ما،شدیدتر و گسترده تر می شود. به تازگی نیز با افزایش شگفت انگیز قیمت سوخت،بر نگرانی های معیشتی طبقه های پایین و متوسط جامعه از جمله ما معلمان افزوده شده است. به جرآت می توان گفت این روزها،در میان گفت وگوهای فرهنگیان،یکی از موضوع های تقریبآ همیشگی،افزایش باور نکردنی قبض های سوخت خانگی است و پرسش هایی از این دست،که چرا به هنگام افزایش قانونی دستمزدها،همواره پای افزایش تورم به میان کشیده می شود اما برای افزایش چندین برابری بهای سوخت،تورم نادیده انگاشته می گردد!

۳. روی سخن ما در این بند، جناب حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش است؛که اینک،نزدیک به یک سال و نیم از دوران وزارتش می گذرد. کسی که با شعار تغییر بنیادین در آموزش و پرورش به سر کار آمد و در گفتار،آهنگ آن داشت که به معلم جایگاه شایسته ببخشد؛هم در جامعه و هم در آموزش و پرورش. اما هنوز که از تغییری این چنین سترگ،نشانی نیست. روشن است که این مهم با انجام چند کار نمایشی و گذرا روی نخواهد داد. ما بر این باوریم که در بهبود و اصلاح آموزش و پرورش،هیچ برنامه و اندیشه ای ،بدون همکاری فرهنگیان و خانواده ها راه به جایی نخواهد برد؛ و این درست همان نکته ی ارزنده ای است که در سند ملی آموزش و پرورش هم آمده است : " مشاركت مردم،خانوارها و نهادها و سازمان هاي غير دولتي و تشكل هاي مردم نهاد(جامعه مدني)،در سياست گذاري و برنامه ريزي، پشتيباني و هماهنگي،اجرا و نظارت و ارزشيابي در جهت تحقق رسالت و اهداف نظام تربيت رسمي و عمومي" و " مشاركت معلمان در توليد طرح ها و برنامه هاي تربيتي و اصلاحي،توليد محتوا،تصميم گيري ها در سطح مدرسه،مناطق و كشور از طريق تشكل ها و انجمن هاي علمي و حرفه اي." باری،اگر وزیر آموزش و پرورش براستی آهنگ انجام کاری بنیادی و تآثیرگذار دارد،ساز و کار افزایش نقش فرهنگیان در اداره ی مدرسه و منطقه را فراهم و ساختارهای وابسته را پی ریزی نماید. با زنده کردن دیگربار مدیریت انتخابی مدرسه و منطقه به جای مدیریت انتصابی،و زمینه سازی حضور تشکل های مستقل فرهنگیان و ... هم به سند ملی آموزش و پرورش عمل شده،هم در راستای تغییری بنیادین گام برداشته می شود.

۴.جهان کنونی،جهان پیشرفت و آگاهی است. جنبش های باورنکردنی این روزهای خاورمیانه،یکی از نشانه های درستی این ادعاست؛این که تا چه اندازه،پی و بنیاد استوار دارند قابل بحث است،اما گویا روند برگشت ناپذیری را می پیمایند. در این جریان،سازه های اجتماعی هماهنگ و هم سو،یک ضرورت ناگزیر است. آموزش و پرورش نیز،که بی گمان یکی از بخش های مهم هرجامعه ای است نمی تواند از این دگرگونی ها برکنار بماند،به ویژه اگر بخواهد آموزشی باشد برای زندگی. اما آموزش ما،برای همراهی با این جهان نو ،سخت ناتوان است. شمار بسیار دانشجویان ایرانی بیرون از کشور و پدیده ی دیرینه ی "فرار مغزها"،از پیامدهای همین کاستی های آموزشی است. به تازگی،کشورهای هند و مالزی و ارمنستان و فیلیپین و... با شهریه های بالا و با درجه ی علمی پایین نیز،بر کشورهای غربی جذب کننده ی دانشجویان ایرانی افزوده شده اند. از این رو،بهبود سخت افزاری و نرم افزاری آموزش و پرورش،بایستی برخلاف روند کنونی،از اولویت های اصلی برنامه ریزان و تصمیم گیران باشد.



در پایان لازم است در روزی که به نام معلم نامگذاری شده است یادی کنیم از چند تن از آموزگاران ارزنده ای که مدت هاست در زندان بسر می برند : رسول بداقی،هاشم خواستار،عبداله مومنی،نبی اله باستان،محمد داوری و ... باشد که هرچه زودتر،به جای شرمساری مان به نزد همسر و فرزندان این عزیزان،شاهد آزادی این دوستان باشیم.

کانون صنفی معلمان ایران
۲/۹/ ۹۰


منبع : برشي از ذغدغه هاي يك آموزگار

هیچ نظری موجود نیست: