۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

فرزاد كمانگر كيست؟

 معلمي دلسوخته واز طبقه ي كم درآمدجامعه....به دريا رفته مي داند مصيبت هاي طوفان را


 

فرزاد كمانگر كيست؟ 

 به نام آزادي

معلمي دلسوخته واز طبقه ي كم درآمدجامعه كه بهترين راه كمك به خود وخانواده و جامعه اش رادر اشتغال به معلمي يافت،به همين خاطراز همان آغازنوجواني راهي به سوي مسئوليت سنگين تكفل گشود،ودانست كه چشمان معصوم برادران و خواهرانش به دستان ظريف اوست، از آنجايي كه فرزاد مشكلات اقتصادي خود و خانواده را از همان دوران كودكي دريافت،درك مشكلات اجتماعي برايش آسان تر شد، و به راحتي مي دانست كه در پشت نگاه هاي دزدانه ي كودكي نيازمند چه آرزوهايي نهفته است.


" به دريا رفته مي داند مصيبت هاي طوفان را"

درك مشكلات زندگي انسانها بهايي سنگين دارد،كه نمي تواند كار هر موجود زنده اي باشد، صرف زنده بودن وزندگي كردن براي درك ناكامي هاي ديگران كافي نيست. خون بايد خورد و اشك بايد ريخت تا دانست ريختن قطرات اشك چه بهايي دارد!

"دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد."

فرزاد كمانگرمتولد 1354خورشيدي درشهر كامياران است، دوران ابتدايي تادوم دبيرستان را در زادگاه خود (كامياران) گذارند،واز دوم دبيرستان راهي تربيت معلم شد، ديپلم آموزش ابتدايي را در سنندج دريافت كرد و پس از چندسال تدريس در روستاها توانست دررشته روانشناسي باليني وارد دانشگاه پيام نورسنندج شود.

وي سالها در روستاهاي دور دست اطراف كامياران سرگرم تدريس براي محرومترين اقشار جامعه بوده است. ودر كلاسهاي پنج پايه تدريس داشته است.

كمانگر معلمي كه هستي خود را قرباني همنوعانش مي كند،آنچه برايش ارزشمند است،نجات انسان ها ازدست ديو فقرمي باشد، چه فقر مادي وچه فقر فرهنگي .از تغذيه اي كه براي او ودانش آموزانش فرستاده مي شد هيچ سهمي را بر نمي داشت زيرا براين باور بود كه بايد به اين دانش آموزان كه سرمايه هاي ملي ايرانيان هستند توجه بيشتري كرد.
برادرش فرشاد مي گويد : يك روز در خيابانهاي كامياران مي گذشتم ،يكي از آشنايان كه كه فروشنده كفش بود،مرا صدا زد وگفت: به فرزاد بگو كه بابت پول كفش هايي كه خريداري كرده اي 5هزار تومان بيشتر از نرخ پرداخته اي اگر گذرت افتاد يادت باشد،مانده ي پولت رابگيري،من اصلا از موضوع سر درنياوردم ،شگفت زده شدم،كه فرزاد 50جفت كفش را براي چه مي خواسته است؟ بالاخره فرزاد را ديدم و موضوع را جويا شدم ، او در پاسخ گفت :


تو نيكي مي كن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز

سپس ادامه داد: حرفش را هم نزن. فراموشش كن.
من از آن پس هرگز دراين باره به كسي چيزي نگفتم.

فرزاد كمانگر از آنجايي كه ليسانس روانشناسي دارد،براين باوراست،كه ازجمله مشكلاتي كه فرد رابه سوي اعتياد تشويق مي كند:بيكاري،فقر فرهنگي و مادي يا عاطفي است،فرزادبه معتادان به ديدبيمارنگاه مي كند،لذا همه ي هم وغمش اين است كه چگونه يك انسان را ازدست ديواعتيادنجات دهد.
او براي اين كار افراد معتاد را پيدا مي كرد،وبا پول و امكانات ودانش خودش به آنان كمك مي كردتا از دست اعتياد رهاشوند.

نجات آقاي الف .س يكي از افراد شناخته شده ي كامياران تنهاگوشه اي از تلاش هاي انسان دوستانه ي فرزاد مي باشد. آقاي الف.س آهنگساز، خواننده و نوازنده ي شناخته شده ايست، كه ليسانس موسيقي اش را از دانشگاه تهران دريافت كرده ،باصدا و سيماوراديو تهران و راديو كرمانشاه همكاري بسيار داشت.اما متاسفانه به مدت 20 سال به دام اعتياد افتاده و اسير شده بود و شب وروزش را در كنار خيابانهاي شهر كامياران سپري مي كرد، فرزاد او را به منزل خودشان آورد و دو ماه تمام از او نگهداري كرد،بدن او را باعمل جراحي زير نظر پزشك ازوجود اعتياد سم زدايي كرد.فرزاد براي سم زدايي وعمل جراحي اين فرد مجبور شد از بانكهاي كامياران وام بگيرد.تا اينكه بالاخره به ياري خدا وكوشش پيگير او را به زندگي واقعي و آبرومندانه ي خود باز گرداند. الف. س اكنون خود در شهر سليمانيه ي عراق مشغول تدريس موسيقي است.وزندگي شرافتمندانه ي خود را مديون فرزاد مي داند.

فرزاد كمانگر نه تنها ايشان بلكه چندين نفر را به اين شيوه نجات داد وآنها را به زندگي آبرو مندانه بازگرداند.دراين راه پر پيچ وخم ودشوارگاهي هم اهل خانواده توان خود را ازدست مي دادند وبه اين كارهايش اعتراض مي كردند.اودرپاسخ مي گفت:
اينها سرمايه هاي ملي ماهستند بايد به آنها كمك كنيم تا به آغوش مردم بازگردند.

عشق به ساختن جامعه اي نيك ،شايسته و آرماني در وجود فرزاد طوفان به پا كرده است،او براي اصلاح افرادجامعه از هيچ كاري فرو گذار نمي كرد،از كار گروهي گرفته تاكارفردي آرام نمي گرفت ،از اين رو عطش او در ساختن جامعه ي آرماني در زندان نيز فرو كش نكرده،در همانجا نيز با رفتن به بند عمومي كار بازندانيان معتاديكي از برنامه هايش شد.
فرزادبراي آرامش دادن به محكومين به اعدام وزنداني هاي دراز مدت كه هم بند او هستند،از همه ي دانستنيها و معلومات علمي اش استفاده مي كند.از آنجايي كه اورا به بند معتادان و هپاتيت ها برده اند، در آنجانيز حس نوع دوستي اش شعله ور است ،وعليرغم رنج هايي كه در دوران زندان كشيده همچنان دست از خدمت به انسانيت و شرافت انساني برنداشته وزندگي اش را وقف انسانها مي كند.
بر كسي پوشيده نيست كه فرزاد كمانگر از قلمي جادويي وانديشه اي انساني برخوردار است، حضور او در انجمن هاي ادبي شهرستان كامياران خيره كننده است، راه اندازي مجله ي رويان كه بيش از 3شماره پايدار نماند.ودر همان 3 شماره توجه غيرقابل باوري را به خود جلب كرد.گوشه اي از تلاش ادبي و هنري ايشان است.
فرزاد كمانگر در رونامه هاي سراسري قلم مي زد،هفته نامه ي سيروان وروزنامه ي روژهلات وامدار انديشه ي فرزاد هستند.

فرزاد به كتاب خواني و كتابخانه عشق مي ورزد،مانند عاشقي دلسوخته دركوچه پس كوچه هاي شهر انديشه به دنبال كتاب است،همواره براين است، كه شمار كتابخانه هاي شهر و روستارا افزايش دهد.از هرسفري كه بازمي گردد بهترين هديه اش براي كودكان و نوجوانان و علاقمندان كتاب است، او مي كوشدكه بذر عشق به كتاب را در دل وانديشه ي همگان بكارد.وباشعله هاي انديشه خود بر پيكرتاريكي هاي ناداني وگمراهي آتش برافروزد.

به همين خاطر همواره گردآوري كتاب براي تشكيل كتابخانه يكي از دغدغه هاي او ست.در اين راستا كتابخانه ها يي را هم در روستاها و شهر كامياران چه در مساجد و چه در مدارس داير كرده است.

فرزادحتي پس از ورودش به بند عمومي زندان براي راه اندازي كتابخانه ي زندان از خانواده اش خواست كه برايش كتاب فراهم كرده وبه زندان بفرستند، آنها نيز با مشكلات بسيار توانستند كتابهايي را به داخل زندان ببرند ،هم اكنون او كتابخانه اش در زندان داير است.

كودكان را بسياردوست دارد،به همين خاطردركامياران جشنواره ي نقاشي كودكان باموضوعات آزاد براي كودكان راه اندازي كرده است.
نمايشگاه عكس از بمباران وكشته هاو زخمي هاو ويراني هاي شهرحلبچه از ديگر كارهاي فرهنگي هنري فرزاد است،كه نشان ازصلح طلبي،انسان دوستي وروح بلند ومهربان اوست.


***********

انسان دوستي وكمك به همنوعان يكي ازبهترين ومهم ترين برنامه هاي زندگي فرزاداست، دراين راستا از هيچ كوششي دريغ نمي ورزد،همواره يكي از دغدغه هاي افراد كم درآمد گرفتن وام و داشتن ضامن براي بانك است،وبانكها به خاطر اعتمادي كه به فرهنگيان دارند،از مشتريان مي خواهندكه ضامن فرهنگي پيدا كنند، فرزاد كمانگر نيز از ضامن شدن براي افراد هيچ ابايي نداشت ،ضمانت هاي فرزاد در بانكها از مرز 50 نفر گذشته است.اين كار هزينه هايي را نيز روي دوش او گذاشته است،اما هرگز به اين خاطر از كسي گله يا شكايتي نكرده است و خم به ابرو نياورده .

زدن به دل طبيعت وسپردن راز هاي نهفته ي دروني به كوه ودشت ودمن يكي از نيازهاي هميشگي بشريت بوده وهست،فرزادكمانگرنيز سرشار از اين سرشت خدادادي بود.فرزاد با طبيعت انس شگفت انگيزي داشت ، هرازچند گاهي كه از برخي نابرابري ها ي اجتماعي خسته مي شد،تنها همراز اسرار مگويش طبيعت بود،ازقله هاي بلند كردستان بالامي رفت ودر آنجا خداي خويش را به ياري مي طلبيد.ازاين رو طبيعت را بسيار دوست داشت و پاسباني از طبيعت اين نعمت زيباوبي شمار خدا دادي را وظيفه ي خود وهمه ي انسانهاي آگاه مي دانست، به اين خاطر در تاسيس انجمن سبز آسك (آهو) با همكاري دوستانش نقش اساسي ايفاكرد.

اميدواريم كه جامعه ي ما بتواند با دور انديشي و آينده نگري بيشتري براي سربلندي وآبادي كشور از وجود فرزندان شايسته اي مانند فرزاد بهتر استفاده كرده و تك تك افراد جامعه رابه خوشبختي نزديك كند.
منبع :  
http://www.f-kamangar.hra-iran.org ************************
 و اين هم :

شعری پيش‌کش فرزادهای کمانگر توسط  ويدا فرهودی 
 
بيا امشب، نگاهم کن فراز آسمان مادر
که مهمانم و می مانم به بزم اختران، مادر


مبادا اشک بگشايی که رَستم من ز تنهايی
و با "سهراب" وُ با "اشکان"، شدم هم آشيان، مادر


چرا ناخن کشی بر رو، کـــَنی در سوگ من گيسو
به شادی هلهله سر کن، شـُدَستَم بی زمان، مادر


ندايی در سرم می گفت، نبايد بی صدايی خفت
خوشم اکنون که با خفتن، صدايم شد عيان، مادر 


به يادت هست می جـُستی نشان از من؟ بيا بنگر
کسی ديگر نـبتواند مرا سازد نهان، مادر


بگو با خواهر، آزادی اگر جوشد ز فريادی
گشايد شعله وش راهی که من دادم نشان، مادر


که دژخيمان و ضحاکان، به هيزم های اين عصيان
بسوزند و شود درمان، غم ايرانمان، مادر


و کردستان و گيلان را، خراسان و سپاهان را
کند چون سبز، افسونش، شود ميهن جوان، مادر


برادر را بگو شویــَد، سرشک از ديده و گويد
به گوش شهر، رازم را به لحنی بس روان، مادر


که می دانم در اين غيبت، مرا داده زمان فرصت
که راه سرخ پوبش را گشايم بر جهان، مادر


من آن گلگون کمانگيرم، که چون بگسسته زنجيرم
مرا يابی اگر خواهی، فراز آسمان، مادر


ويدا فرهودی
( گرفته شده از :   http://122123.blogfa.com/post-75.aspx )

هیچ نظری موجود نیست: